اکتبر 2019 - حمایت از قربانیانی که با خودکشی می میرند

داستان ناگفته این هفته اغلب در مورد قربانیان آزار خانگی است که با خودکشی می میرند. مارک فلانیگان تجربه حمایت از دوست عزیز خود میتسو را بازگو می کند ، که یک روز پس از افشاگری برای داشتن رابطه زننده با خودکشی درگذشت.

دوستم در اثر خشونت خانگی جان خود را از دست داد و مدتها خودم را مقصر می دانستم.

 دوست من میتسو ، از داخل و خارج یک فرد زیبا بود. او که اصالتاً اهل ژاپن بود ، در ایالات متحده آمریکا زندگی می کرد و مشغول پرستاری بود و لبخند تابناک و شخصیت شاد او به گونه ای بود که اطرافیان در برابر دوست شدن سریع و اصیل وی مقاومت نمی کردند. او کسی بود که مهربانی ، خوبی را تجسم می داد و برای زندگی بسیار زیادی داشت. متاسفانه ، میتسو در اثر خشونت خانگی جان خود را از دست داد.

من اولین بار میتسو را حدود شش سال پیش در واشنگتن دی سی ، در طول جشنواره سالانه شکوفه های گیلاس ملاقات کردم. او داوطلبانه به عنوان مترجم در آنجا حضور داشت و کیمونوی صورتی و سفید براق و زیبایی داشت. در آن زمان ، من در یک بنیاد آموزشی مرتبط با ژاپن کار می کردم ، و ما دانشجویان بین المللی را برای مدرسه وابسته خود در توکیو جذب می کردیم. یکی از همکاران ما نتوانست آن روز را پشت سر بگذارد و غرفه ما پرسنل کمی داشت. بدون تردید ، میتسو (که من تازه ملاقاتش کرده بودم) درست داخل آن پرید و شروع به کمک به ما کرد!

اگرچه او هیچ ارتباطی با بنیاد یا مدرسه ما نداشت ، اما میتسو با خوشحالی اصرار داشت هر کاری می توانست برای ما انجام دهد. البته او با شخصیت شاد و کیمونوی فوق العاده پر زرق و برق خود ، متقاضیان علاقه مند بیشتری را از آنچه می توانستیم انتظار داشته باشیم ، جلب کرد. داوطلبان فارغ التحصیل خود ما کاملاً جذب او شده بودند و از دیدن حمایت اختصاصی او کاملا فروتن بودند. این فقط یک نشانه کوچک از نوع فردی واقعاً فداکار او بود.

من و میتسو طی سالها با هم ارتباط داشتیم ، اما روزی او به من گفت تصمیم گرفته است به هاوایی برود. تصمیم گیری برای او آسان نبود ، زیرا او زندگی کاملی داشت و دوستان زیادی در دی سی داشت. او در حال تحصیل به عنوان یک پرستار بود و با وجود برنامه درسی چالش برانگیز و برنامه خود را کاملاً به زبان انگلیسی انجام می داد ، و بسیار خوب در آن کار می کرد. زبان دوم او بود با این وجود ، او وظیفه خود را نسبت به پدر و مادر پیر خود ، به عنوان تنها فرزند خود ، احساس کرد که به کشور زادگاه خود ژاپن نزدیکتر باشد.

به عنوان سازش ، و برای ادامه تحصیل با کمترین اختلال ، او دوباره به هاوایی نقل مکان کرد. از این طریق ، او می توانست در حالی که می توانست در صورت لزوم به خانه اش در ژاپن بازگردد ، در سیستم آموزش عالی آمریکا در رشته پرستاری (که یک حرفه کامل برای او بود) تحصیل کند. من تصور می کنم که او در ابتدا احساس می کرد که کمی بی جا است ، زیرا در آنجا واقعاً هیچ خانواده یا دوستی در هاوایی نداشت ، اما از این کار نهایت استفاده را کرد و تحصیلات خود را ادامه داد.

در همین حین ، برای شروع سال جدید خدمت در AmeriCorps ، به اینجا به توسان ، آریزونا نقل مکان کردم. چندی نگذشته بود که متعجب شدم و از میتسو فهمیدم که او یک نامزد دارد ، زیرا قبلا با کسی ملاقات نکرده بود. با این حال ، به نظر می رسید که او خوشحال است و هر دو نفر با هم سفرهای مختلفی را انجام داده اند. از عکس های آنها ، او به نظر می رسید مانند یک نوع دوستانه ، دوستانه ، ورزشکار. از آنجا که او دوست داشت به مسافرت و گشت و گذار در فضای باز بپردازد ، من این را به عنوان نشانه ای مثبت برای یافتن شریک زندگی سازگار خود در نظر گرفتم.

علی رغم اینکه در ابتدا نسبت به او احساس خوشبختی کردم ، من بعداً از میتسو شنیدم که وی قربانی آزار جسمی و روحی شده است ، نگران شدم. نامزد او پس از نوشیدن زیاد مستعد رفتارهای عصبانی و خشونت آمیز بود و این رفتار را از روی او بیرون کشید. آنها با هم در هاوایی یک کانکس خریداری کرده بودند ، بنابراین او احساس می کرد از نظر اجتماعی و اقتصادی گرفتار روابط مالی آنها است. میتسو سعی داشت بفهمد چگونه با این شرایط کنار بیاید و از تلاش برای ترک او بسیار ترسیده بود. او می خواست به ژاپن برگردد ، اما از احساس ترس و شرم از وضعیت وحشتناک خود فلج شد.

من سعی کردم به او اطمینان دهم که هیچ یک از اینها تقصیر وی نبوده و هیچ کس مستحق رنج بردن از خشونت خانوادگی کلامی یا جسمی نبوده است. او چند دوست در آنجا داشت ، اما هیچ كدام از آنها نتوانست بیش از یك یا دو شب با او بماند. من با پناهگاه هایی در اوهو آشنایی نداشتم ، اما منابع اولیه مربوط به اورژانس را برای قربانیان سو abuse استفاده جستجو کردم و آنها را با او در میان گذاشتم. من قول دادم كه تلاش خواهم كرد تا به او كمك كنم تا در هاوايي وكيل متخصص در موارد خشونت خانگي پيدا كند. به نظر می رسید این حمایت به او موقتاً استراحت می دهد و او از من برای کمک به او تشکر کرد. او که همیشه فکر کرده بود ، از حال من در موقعیت جدیدم در آریزونا سonaال کرد و به من گفت که امیدوارم در محیط جدیدم اوضاع برای من خوب پیش برود.

من آن زمان نمی دانستم ، اما این آخرین باری است که از میتسو می شنوم. من در هاوایی با دوستانم تماس گرفتم و با یک وکیل بسیار معتبر تماس گرفتم که فکر می کردم بتواند به او در پرونده خود کمک کند. من اطلاعات را برای او ارسال کردم ، اما هرگز پاسخ ندادم ، که باعث نگرانی من شد. سرانجام ، حدود سه هفته بعد ، از پسر عموی میتسو شنیدم که او دیگر رفته است. همانطور که مشخص است ، او فقط یک روز پس از آخرین صحبت من و او جان خود را گرفته بود. من فقط می توانم درد و رنج بی وقفه ای را که او در این چند ساعت گذشته احساس می کرد تصور کنم.

در نتیجه ، موردی برای پیگیری وجود نداشت. از آنجا که هیچگاه هیچ اتهامی علیه نامزدش مطرح نشده بود ، پلیس کاری برای ادامه کار نداشت. با خودکشی وی ، هیچ تحقیق دیگری فراتر از علت فوری مرگ او نخواهد بود. اعضای خانواده او که زنده مانده بودند ، تمایلی برای ادامه کار در زمان عزاداری خود نداشتند. همانطور که از از دست دادن ناگهانی دوست عزیزم میتسو ناراحت و شوکه شدم ، آنچه بیشتر از همه مرا آزار داد این بود که در نهایت نتوانستم کاری برای او انجام دهم. حالا دیگر خیلی دیر بود ، و احساس کردم که آن را دمیده ام.

در حالی که می دانم در سطح منطقی هیچ کاری بیشتر از این نمی توانستم انجام دهم ، اما هنوز بخشی از من خودم را مقصر می دانم که نتوانستم به نوعی از درد و از دست دادن او جلوگیری کنم. در زندگی و حرفه ام ، همیشه سعی کرده ام کسی باشم که به دیگران خدمت می کند و تأثیر مثبتی داشته باشم. احساس می کردم که میتسو در زمان بیشترین نیاز خود را کاملاً نادیده گرفته ام و به سادگی کاری نمی توانستم انجام دهم که این تحقق افتضاح را تغییر دهد. من یک باره احساس بسیار عصبانیت ، غم و گناه کردم.

در حالی که همچنان به کار در محل کار خود ادامه می دادم ، مضطرب شدم و از بسیاری از فعالیتهای مختلف اجتماعی که قبلاً از انجام آنها لذت برده بودم جدا شدم. من در خواب شبانه مشکل داشتم و غالباً با عرق سرد بیدار می شدم. من دیگر ورزش ، کاراوکه و معاشرت در گروه های بزرگتر را متوقف کردم ، این به خاطر احساس بی حسی دائمی بود که در کمک به دوستم در زمانی که او بیشتر به آن احتیاج داشت ، نتوانسته ام کمک کنم. هفته ها و ماه ها ، بیشتر روزها را در جایی زندگی می کردم که فقط می توانم آن را مه مهلک و بی حس کنم.

خوشبختانه ، من توانستم به دیگران اعتراف کنم که با این غم و اندوه شدید دست و پنجه نرم کردم و به حمایت نیاز داشتم. در حالی که من تاکنون در این باره علنی صحبت نکرده ام ، اما نزدیکترین دوستان و همکارانم در محل کار به من بسیار کمک کردند. آنها مرا تشویق کردند که به دنبال راهی برای بزرگداشت حافظه میتسو باشم ، به روشی معنی دار و دارای نوعی تأثیر ماندگار. به لطف حمایت های مهربانانه آنها ، من توانسته ام به تعدادی کارگاه و فعالیت در اینجا در توسان که از قربانیان خشونت خانگی حمایت می کند ، ملحق شوم و همچنین برای کمک به پرورش جوانان سالم و محترم کار کنم.

من همچنین شروع به ملاقات با یک درمانگر بهداشت رفتاری در یک کلینیک بهداشت عمومی محلی کردم ، که به من کمک کرده است احساسات پیچیده عصبانیت ، درد و غم خود را در مورد از دست دادن دوست خوبم درک و کار کنم. او به من کمک کرده است تا در مسیر طولانی بهبودی قدم بردارم و درک کنم که درد ناشی از ضربه عاطفی از شکستگی پا یا حمله قلبی کمتر نیست ، حتی اگر علائم از نظر ظاهری واضح نباشند. گام به گام ، این آسان تر شده است ، اگرچه بعضی از روزها درد غم و اندوه هنوز به طور غیر منتظره ای به من ضربه می زند.

با به اشتراک گذاشتن داستان او و برجسته کردن موارد خودکشی که اغلب در اثر سو abuse استفاده نادیده گرفته می شود ، امیدوارم که ما به عنوان یک جامعه بتوانیم به یادگیری و صحبت در مورد این اپیدمی افتضاح ادامه دهیم. اگر حتی یک نفر با خواندن این مقاله از خشونت خانگی بیشتر آگاه شود و برای کمک به پایان آن تلاش کند ، خوشحال خواهم شد.

گرچه متأسفانه دیگر هرگز دوست خود را نخواهم دید و با او صحبت نخواهم کرد ، اما می دانم که لبخند تابناک و دلسوزی دوست داشتنی او نسبت به دیگران هرگز کمرنگ نخواهد شد ، زیرا او در کار خود زندگی می کند که همه ما به طور مشترک انجام می دهیم تا جهان به مکانی روشن تر در جهان تبدیل شود جوامع خود از آن زمان من خودم را به طور کامل به این کار در Tusson اختصاص داده ام به عنوان راهی برای تجلیل از زمان بسیار کوتاه میتسو در اینجا روی زمین ، و میراث مثبت و شگفت انگیزی که او همچنان با ما باقی می گذارد ، حتی اکنون.